چطوری عشق فیلم! رسیدیم به فیلم "کشتی نوح" محصول سال ۱۹۲۸. عجب فیلمیه، نه؟ یه جورایی هم قدیمیه هم جدید! بذار برات بگم چرا میگم اینو.
اول از همه، این فیلم یه جورایی دو تا داستان رو با هم قاطی کرده. یه داستان مال زمان ماست، یعنی جنگ جهانی اول، یه داستانم مال قدیما، داستان حضرت نوح و اون کشتی معروفش. خیلی باحاله که اینا رو به هم ربط دادن، انگار میخوان بگن مصیبت و بدبختی همیشه بوده، چه قدیما با اون سیل بزرگ، چه حالا با جنگ.
داستان از این قراره که یه پسره خوشگذرون آمریکایی به اسم تراویس با دوستش توی قطار سریعالسیر شرق (همون اورینت اکسپرس خودمون) دارن حال میکنن که یهو قطار از ریل خارج میشه و کلی بدبختی میاد. اونجا تراویس یه دختر آلمانی خوشگل به اسم ماری رو نجات میده، که عضو یه گروه تئاتره. این وسط یه افسر روسی عوضی هم هست که مزاحم ماری میشه و خلاصه دعوا و مرافعه. بعد جنگ جهانی اول شروع میشه و این سه نفر، تراویس و دوستش و ماری، به پاریس فرار میکنن. تراویس و ماری عاشق هم میشن، اما خب جنگه دیگه، همه چی قاطی پاتیه.
دوست تراویس میره جنگ و کشته میشه، خود تراویس هم با اینکه نمیخواست، تهش سر از جنگ درمیاره. یه صحنه خیلی غمانگیز داره که تراویس یه نارنجک میندازه و نمیدونه دوستش دقیقا همونجا بوده و باعث مرگش میشه. خیلی تلخه!
بعد اون افسر روسی دوباره پیداش میشه و ماری رو تهدید میکنه که جاسوس آلمانیه و باید باهاش همکاری کنه. ماری قبول نمیکنه و میخوان اعدامش کنن! تراویس هم تو گروه اعدامه و ماری رو میشناسه. یه ساختمون خراب میشه و اینا زیر آوار گیر میکنن. اینجاست که یه کشیش میاد میگه این جنگ و خونریزی مثل همون سیل زمان حضرت نوحه.
یهو فیلم کات میخوره به داستان حضرت نوح. همون بازیگرای داستان جنگ جهانی اول، نقشای داستان نوح رو هم بازی میکنن. پادشاه ظالم اون زمان، مردم رو مجبور کرده بت بپرستن، فقط نوح و خونوادهاش خداپرست موندن. خدا هم به نوح دستور میده کشتی بسازه. پادشاه دستور میده یه دختر باکره رو قربانی کنن، اون دختر اسمش میریامه و خدمتکار خونه نوحه. پسر نوح، یافث، میخواد نجاتش بده که کورش میکنن و زندانی. همون موقع خدا قهرش میگیره و سیل میاد و همه چی رو نابود میکنه. تو اون شلوغی، یافث آزاد میشه، میریام رو پیدا میکنه و میبره تو کشتی. پادشاه ظالم هم میخواد سوار کشتی بشه که در کشتی رو روش میبندن و دستش آسیب میبینه، دقیقا مثل همون افسر روسی تو داستان جنگ!
آخرش دوباره برمیگردیم به داستان جنگ. اون گروه از زیر آوار نجات پیدا میکنن، جنگ تموم میشه و صلح برقرار میشه. انگار میخوان بگن بعد از هر مصیبتی یه روزنه امید هست.
راجع به خود فیلم اگه بخوام بگم، خیلی پرخرج بوده! میگن حدود یک میلیون دلار اون موقع خرجش شده که پول خیلی زیادی بوده. مخصوصا اون صحنه سیلش خیلی عظمت داره. ولی جالبه بدونی موقع فیلمبرداری اون صحنه سیل، سه تا سیاهی لشکر غرق شدن و یه نفر هم پاش قطع شده! بخاطر همین اتفاقا بعدش قوانین ایمنی برای فیلمبرداری صحنههای خطرناک گذاشتن. خیلی وحشتناک بوده.
از نظر استقبال، خب قدیما که منتقدها خیلی سختگیر بودن. بعضیا گفتن بدترین فیلمیه که تا حالا ساختن! ولی خب مردم انگار دوستش داشتن، چون فروش خوبی داشته. البته بعدا یه نسخه کوتاهتر و صامت ازش دوباره پخش کردن.
یه چیز دیگه هم بگم، جان وین، اون بازیگر وسترن معروف، توی این فیلم سیاهی لشکر بوده! و حتی تو قسمت وسایل صحنه هم کار میکرده. چه جالب، نه؟
در کل، "کشتی نوح" فیلمیه که هم داستان مذهبی داره، هم داستان جنگی، هم عاشقانه. یه مقدار هم تلخه و غمانگیز، ولی خب تهش یه امید کوچیکی هم میده. اگه فیلمای قدیمی دوست داری و از داستانای حماسی خوشت میاد، شاید بد نباشه یه نگاهی بهش بندازی. فقط بدون که یه کم طولانیه، نسخه اصلیش ۱۳۵ دقیقه بوده، ولی خب الان نسخه های کوتاهتر هم هست. امیدوارم از تحلیلم خوشت اومده باشه!
زبان اصلی با زیرنویس انگلیسی